فصل اول : Bertolini
"بانوی محترمه کسب و کار برای انجام این کار را نداشت ، گفت :" خانم بارتلت ، "هیچ کسب و کار در همه.
او قول داد با ما اتاق های جنوب با در نظر نزدیک با هم ، به جای که در اینجا
اتاق های شمال ، به دنبال یک حیاط ، و راه درازی را از هم جدا.
آه ، لوسی! "
و اهل لندن ، علاوه بر! گفت : "لوسی ، که بیشتر شده است بانوی محترمه غمگین بود
لهجه غیر منتظره. "این ممکن است به لندن است."
او در دو ردیف از مردم انگلیسی که سر میز نشسته بودند نگاه کرد ؛ در
ردیف از بطری های سفید از آب و بطری شراب قرمز که فرار بین
انگلیسی مردم ؛ در پرتره از
ملکه اواخر اواخر ملک الشعرا که آویزان در پشت مردم انگلیسی ، به شدت
در اطلاع از کلیسای انگلیسی (کشیش Cuthbert مشتاق ، MA Oxon) ، که قاب شده.
تنها تزیین دیگری از دیوار بود.
"شارلوت ، آیا احساس می کنید ، بیش از حد ، که ما ممکن است در لندن می شود؟
من به سختی می تواند که تمام انواع چیزهای دیگر فقط در خارج اعتقاد دارند.
گمان می کنم آن است که یک فرد آنقدر خسته است. "
"این گوشت است قطعا برای تهیه سوپ استفاده می شود ، گفت :" خانم بارتلت ، تخمگذار چنگال او.
"من می خواهم تا به آرنو را ببینید. اتاق بانوی محترمه ما در او قول داد
نامه ای را که بیش از آرنو نگاه شده است.
بانوی محترمه تا به حال هیچ کسب و کار را به انجام آن در تمام.
آه ، آن را شرم آور است! "
"هر گوشه برای من ،" خانم بارتلت ادامه داد "اما به نظر می رسد سخت است که شما
باید دیدگاه نیست. "لوسی احساس کردند که او خودخواه شده بود.
"شارلوت ، شما باید من را خراب نکند : البته ، شما باید بیش از آرنو نگاه کنید ، بیش از حد.
بدان معنی است که.
اولین اتاق خالی در جلو -- "" شما باید آن را را داشته ، گفت : "خانم بارتلت ، بخشی از
که سفر مخارج مادر لوسی پرداخت شده -- قطعه ای از سخاوت
که او ساخته شده بسیاری از اشاره با نزاکت است.
"نه ، نه. شما باید آن را داشته باشد. "" من بر روی آن اصرار دارند.
مادر شما را مرا ببخشد هرگز ، لوسی است. "" او به من ببخشد هرگز. "
صدای خانمها متحرک رشد ، و -- اگر حقیقت غم انگیز می شود متعلق به در -- زود رنج کمی.
آنها خسته شدند و تحت پوشش unselfishness آنها wrangled.
بعضی از نگاهها مبادله همسایگان خود ، و یکی از آنها -- یکی از بیمار
مردم پرورش می یابند آنها یکی از ملاقات در خارج از کشور -- خم شدن به جلو بیش از جدول و در واقع
نفوذ به استدلال آنها.
وی گفت : "من دیدگاه من دیدگاه است."
خانم بارتلت مبهوت شد.
به طور کلی در حقوق بازنشستگی مردم به آنها نگاه برای یک یا دو روز قبل از صحبت کردن ، و
غالبا این را پیدا کند که آنها را "انجام کار" که تا به حال رفته.
او می دانست که مزاحم بد تربیت شده بود ، حتی قبل از او در او نگاه.
او مرد ، قدیمی ساخت سنگین ، با عادلانه ، صورت تراشیده و چشمان بزرگ شد.
چیزی کودکانه در آن چشم ها وجود دارد ، هر چند آن بود کودکی از
سالخوردگی.
دقیقا چه بود خانم بارتلت را متوقف نمی شود به نظر ، برای نگاه او منتقل
به لباس های خود را. این او را جذب نمی.
او احتمالا در تلاش بود تا با آنها را تبدیل به آشنایی قبل از آنها را به شنا کردم.
بنابراین او به عهده گرفت بیان ژولیده وقتی که او را به او صحبت کرد و ، و سپس گفت : "نظر؟
آه ، یک نظر!
چگونه لذت یک دیدگاه »و« این است پسر من ، گفت : "پیر مرد" او
نامش جورج. او دارای یک دیدگاه بیش از حد. "
"آه ، گفت :" خانم بارتلت ، از سرکوب لوسی ، که در مورد به صحبت می کنند.
"منظورم" او ادامه داد : "این است که شما می توانید اتاق ما داشته باشند ، و ما شما مال شما است.
ما را تغییر دهید. "
کلاس بهتر توریستی در این شوکه شده بود و احساس همدردی با جدید - comers.
خانم بارتلت ، در پاسخ ، دهان او را به عنوان کوچک که ممکن است باز شود ، و گفت : "با تشکر از شما
بسیار واقع است که از سوال ".
"چرا؟" گفت : انسان ، با هر دو مشت بر روی میز است.
"از آنجا که آن را کاملا خارج از این سوال ، از شما سپاسگزارم."
"می بینید ، ما دوست ندارند را --" آغاز شد لوسی.
پسر عموی او ، دوباره او را سرکوب است. "اما چرا؟" او همچنان ادامه داشت.
"زنان به دنبال در یک نمایش و مردها نمی کنند."
و او را با مشت خود را مثل یک کودک شیطان گروه های دسته جمعی ، و تبدیل به پسرش
گفت : "جورج ، آنها را متقاعد!" "تا آشکار آنها باید
اتاق ، گفت : "پسر.
"هیچ چیز دیگری برای گفتن وجود دارد." او در خانمها نگاه کنید نه به عنوان او سخن گفت ،
اما صدای او درمانده و پر غصه است.
لوسی ، بیش از حد ، درمانده بود ، اما او را دیدم که آنها در آنچه که به عنوان "کاملا شناخته شده بودند
صحنه ، "و او تا به حال احساس عجیب و غریب که هر زمان که این گردشگران بی تربیت صحبت کرد
رقابت گسترده تر و عمیق تر تا این برخورد ،
با اتاق ها و نظرات است ، اما با -- خوب ، با چیزی کاملا متفاوت ، که
وجود او تا به حال قبل از تحقق نیست.
در حال حاضر پیرمرد حمله خانم بارتلت تقریبا با خشونت : چرا باید او نمی
را عوض کنم؟ اعتراض ممکن است آنچه او تا به حال؟
آنها را پاک کردن آن از در نیم ساعت.
خانم بارتلت ، هر چند ماهر در ظرافتهای از گفتگو ، ناتوان بود
در حضور خشونت. این غیر ممکن است برای سرزنش کردن هر یک تا ناخالص.
صورت خود را با نارضایتی قرمز شود.
او به اطراف نگاه کرد تا آنجا که می گویند : "آیا همه شما مثل این؟"
و دو کمی از بانوان قدیمی ، با که نشسته بودند بیشتر تا جدول ، با شال حلق آویز
بیش از پشت صندلی ، نگاه به عقب ، به وضوح نشان می دهد : "ما نه ، ما می
نجیبانه. "
خوردن شام ، عزیزم ، "او به لوسی گفت و شروع دوباره با گوشت که به اسباب بازی
او یک بار محکوم کرده بود. لوسی mumbled که کسانی که بسیار عجیب و غریب به نظر می رسید
مردم مخالف.
"خوردن شام شما ، عزیز. این بازنشستگی شکست است.
به فردا ما یک تغییر است. "به سختی به او اعلام کرده بود این تصمیم کاهش یافت
هنگامی که او آن را معکوس.
پرده در پایان از اتاق جدا ، و روحانی ، تنومند را نشان داد اما
جذاب ، که عجولانه به جلو را به جای خود را در جدول ، خوش پوزشخواهی
تاخیر به دلیل اجرای او.
لوسی ، که هنوز به دست آورد نجابت ، در یک بار گل رز به فوت او ، exclaiming : "آه ، آه!
چرا آقای Beebe! اوه ، کاملا دوست داشتنی!
اوه ، شارلوت ، ما در حال حاضر باید متوقف شود ، با این حال بد اتاق.
! آه "خانم بارتلت ، با خویشتن داری بیشتر گفت :
چگونه می توانم شما ، آقای Beebe؟
من انتظار دارم که شما ما را فراموش شده در : خانم بارتلت و دوشیزه Honeychurch ، که در
Tunbridge ولز هنگامی که شما چند در اوصاف کشیش سنت پیتر کمک کرد که عید پاک بسیار سرد است. "
روحانی ، که تا به حال هوا را یکی در تعطیلات ، خانمها را به یاد داشته باشید نه کاملا
به وضوح آنها او را به یاد.
اما او خوش به اندازه کافی جلو آمد و صندلی را که او را قبول
beckoned توسط Lucy.
دختر ، که در حالت گرسنگی روحانی گفت : "من بسیار خوشحالم که شما می بینید ،" ،
و خوشحالم که خدمتکار اگر پسر عموی او آن را مجاز کرده بودند.
"فقط علاقه داشتن به جهان چقدر کوچک است.
تابستان بیش از حد ، خیابان ، می سازد به طوری خاص خنده دار است. "
"دوشیزه Honeychurch در بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا خیابان تابستان زندگی می کند ، گفت :" خانم بارتلت ، پر کردن
تا این شکاف ، "و او رخ داده به من در دوره مکالمه است که شما بگویید
پذیرفته زندگی -- "
"بله ، من از مادر بنابراین هفته گذشته شنیده است. او نمی دانستند که من به شما می دانستید
Tunbridge ولز ، اما من در یک بار نوشت و من گفت : "آقای Beebe -- '"
"کاملا راست است ، گفت :" روحانی.
"من به خانه کشیش بخش در تابستان خیابان بعدی ژوئن حرکت می کند.
من خوش شانس باشد به چنین محله جذاب منصوب شده است. "
"اوه ، خوشحالم هستم!
نام خانه ما گوشه باد می وزد. "آقای Beebe متمایل است.
"مادر و من به طور کلی ، و برادر من ، اگر چه نه اغلب او را از ما دریافت کنید
CH ---- کلیسا است و نه دور ، منظورم این است. "
"لوسی ، عزیزترین ، اجازه دهید آقای Beebe خوردن شام او."
"من آن غذا خوردن ، از شما سپاسگزارم ، و لذت بردن از آن."
او ترجیح به صحبت کردن با لوسی ، که بازی او به خاطر به جای به خانم
بارتلت ، که احتمالا به یاد موعظه های خود.
او دختر پرسید که آیا او می دانست فلورانس و شد ، و در برخی از طول است که اطلاع
او در آنجا شده بود ، هرگز قبل از. این لذت بخش را به توصیه یک تازه وارد است ، و
او برای اولین بار در این زمینه بود.
"آیا غفلت کشور دور نیست ،" توصیه های خود به این نتیجه رسید.
"بعد از ظهر خوب اولین درایو تا Fiesole ، و دور توسط Settignano ، و یا
چیزی که مرتب سازی بر اساس ".
"نه!" گریه صدای از بالای جدول است.
"آقای Beebe ، شما در اشتباه هستند. بعد از ظهر روز اول خوب خانم ها شما باید
رفتن به Prato. "
"است که خانم تا باهوش به نظر می رسد ، زمزمه :" خانم بارتلت به دختر عموی پدرش.
"ما را در شانس هستند." و در واقع ، یک تورنت کاملی از
اطلاعات پشت سر هم بر روی آنها.
مردم به آنها گفت : آنچه برای دیدن ، زمانی که به آن را ببینید ، چگونه به متوقف کردن تراموا الکتریکی ، چگونه به
خلاص شدن از گدا ، چقدر برای یک کاغذ پوست گوساله می دهد ، چقدر جای
بر آنها خواهد بود رشد.
Bertolini بازنشستگی ، تصمیم گرفته بود تقریبا با شوق و ذوق ، که آنها را انجام دهید.
هر کدام از راه نگاه ، خانمها نوع به آنها لبخند زد و فریاد زد.
و مهمتر از همه صدای بانوی هوشمندانه افزایش یافت ، گریه : "Prato!
آنها باید به Prato بروید. که محل بیش از حد خوش برای کثیف
کلمه است.
من آن را دوست دارم ، من در تکان دادن trammels از احترام لذت بردن ، همانطور که می دانید ".
مرد جوانی به نام جورج نگاه بانوی باهوش ، و سپس بازگشت moodily به
بشقاب خود را.
بدیهی است که او و پدرش انجام نداده. لوسی ، در میان از موفقیت خود ، در بر داشت
زمان بخواهند آنها.
او هیچ لذتی فوق العاده آن است که هر کس باید در سرد چپ و زمانی که وی به
گل رز به رفتن ، او تبدیل شده و به دو بیگانه تعظیم کمی عصبی است.
پدر آن را ببینید و پسر به آن اذعان کرد ، و نه دیگر تعظیم ، اما توسط
بالا بردن ابرو خود و لبخند زدن ، او به نظر می رسید به خندان در سراسر چیزی.
او پس از آنکه پسرعمویش ، که در حال حاضر از طریق پرده ناپدید شده بود عجله --
پرده که smote یکی در صورت ، و با بیش از پارچه های سنگین به نظر می رسید.
فراتر از آنها ایستاد بانوی محترمه نامطمئن است ، رکوع خوب شب به مهمان خود را ، و
پشتیبانی شده توسط 'Enery ، پسربچه اش ، و Victorier ، دخترش.
این صحنه کمی کنجکاو ، این تلاش از لهجه لندنی به انتقال فضل
و خونگرمی جنوب.
و حتی بیشتر کنجکاو نقاشی اتاق ، که تلاش برای رقابت با آسایش جامد شد
یک ماشین شبانه روزی خانه. این واقعا ایتالیا؟
خانم بارتلت در حال حاضر در محکم پر بازو صندلی ، که تا به حال نشسته بود
رنگ و خطوط گوجه فرنگی.
او در صحبت با آقای Beebe ، و او صحبت می کرد ، سر باریک طولانی او را سوار به عقب
و جلو ، به آرامی ، به طور منظم ، به عنوان اینکه او بودند منهدم برخی نامرئی
مانع است.
: "ما بیشتر از شما متشکرم ،" او گفت.
شب اول به معنای بسیار است. هنگامی که شما وارد ما در برای
peculiarly کوارت mauvais D' heure. "
او ابراز تاسف کرد. "آیا شما ، توسط هر فرصتی ، دانستن نام
پیرمردی که در مقابل ما را در شام نشسته؟ "" امرسون ".
"آیا او دوست شما است؟"
"ما دوستدار -- به عنوان یکی در حقوق بازنشستگی است." "سپس من خواهند گفت : نه بیشتر".
او او را تحت فشار بسیار کمی است ، و او گفت : بیشتر.
"من ، به عنوان آن ،" او نتیجه گرفت : "همراه دختران جوان رفتن از پسر عموی جوان من ، لوسی ، و آن را
یک چیز جدی خواهد بود اگر من او را تحت تعهد به مردم از آنها ما می دانیم قرار داده
هیچ چیز نیست.
شیوه او تا حدودی مایه تاسف بود. من امیدوارم که من برای بهترین عمل است. "
«شما عمل بسیار طبیعی ، گفت :" او.
او متفکرانه به نظر می رسید ، و پس از چند لحظه افزود : "همان ، من فکر نمی کنم
آسیب زیادی از پذیرش آمده است. "" هیچ آسیبی ، البته.
اما ما نمی تواند تحت یک تعهد است. "
"او است و نه یک مرد عجیب و غریب است." باز هم به او تردید ، و پس از آن گفت : به آرامی
"من فکر می کنم او را از مزایای پذیرش شما را ندارد ، و نه از شما انتظار برای نشان دادن
قدردانی.
او شایستگی دارد -- اگر از آن است -- می گوید دقیقا همان چیزی است و منظور او این است.
او به اتاق او ارزش قائل نیستند ، و او فکر می کند شما می توانید آنها را ارزش است.
او بیشتر از قرار دادن شما کمتر از تعهد نسبت به او که مودب فکر فکر.
چندان دشوار است -- حداقل ، پیدا کردن آن مشکل -- به درک به مردم که صحبت می کنند
حقیقت است. "
لوسی خوشحال شد ، و گفت : "امیدوار بودم که او مهربان بود ، من این کار را همیشه امید که
مردم خواهد شد خوب "" من فکر می کنم او است ؛ خوب و خسته کننده.
من از او تقریبا در هر نقطه هیچ اهمیت متفاوت است ، و به همین ترتیب ، من انتظار دارم -- من ممکن است بگویند
من امیدوارم که -- شما متفاوت است. اما او یک نوع مخالف با نه
از ابراز تاسف است.
وقتی که او برای نخستین بار اینجا آمدند او غیر طبیعی را پشت مردم.
او بدون تدبیر و هیچ رفتار -- من که او تا به رفتار بد معنی نیست -- و او
نظرات خود را به خود را حفظ کند.
ما تقریبا در مورد او گله و شکایت به بانوی محترمه افسرده ما ، اما من خوشحالم به ما می گویند
بهتر از آن تصور می شد. "" من به این نتیجه گیری ، گفت : "خانم بارتلت ،
"که او یک سوسیالیست است؟"
آقای Beebe پذیرفته کلمه راحت است ، نه بدون کشش خفیف لب است.
و احتمالا او به ارمغان آورده است تا پسرش را به یک سوسیالیست ، بیش از حد؟ "
"من به سختی می دانیم جورج ، برای او آموخته است به صحبت هنوز.
او موجودی خوب به نظر می رسد ، و من فکر می کنم او تا به مغز.
البته ، او همه رفتار پدر خود ، و آن را کاملا امکان پذیر است که
او بیش از حد ، ممکن است یک سوسیالیست است. "" اوه ، من به شما تسکین ، گفت : "خانم بارتلت.
بنابراین شما فکر می کنم من باید پیشنهاد خود را پذیرفته اند؟
شما احساس من کوته فکر و مشکوک بوده است؟ "
"نه در همه ،" او پاسخ داد : "من که پیشنهاد هرگز."
"ولی باید من به عذر خواهی ، در تمام رویدادها ، برای خشونت در رفتار آشکار من؟"
او ، با برخی از سوزش پاسخ داد ، که این امر می تواند کاملا غیر ضروری ، و از
صندلی خود را برای رفتن به اتاق سیگار کشیدن. "من با مته سوراخ؟" خانم بارتلت گفت ، به محض
به عنوان او ناپدید شده بود.
"چرا شما نمی صحبت می کنید ، لوسی؟ او ترجیح میدهد افراد جوان ، من مطمئن هستم.
من امیدوارم که من او را در انحصار نیست. من امیدوار شما او تمام شب را ،
و همچنین تمام شام زمان. "
لوسی "، گفت :" او خوب است. گفت : "درست به یاد دارم.
او به نظر می رسد برای دیدن خوبی در هر یک از. هیچ کس او را یک روحانی را. "
"لوسیا عزیز من --"
"خب ، شما می دانید منظورم چیست. و شما می دانید چگونه روحانیون را به طور کلی خنده ؛
آقای Beebe خندد درست مثل یک مرد معمولی است. "
"دختر خنده دار!
چگونه شما من به یاد مادر شما. من تعجب می کنم که اگر او آقای Beebe را تایید کند. "
"من مطمئن هستم که او خواهد شد و خواهد شد تا فردی." "من فکر می کنم هر یک در گوشه باد می وزد
تایید کند. از آن است که در جهان مد روز است.
من به Tunbridge ولز ، جایی که همه ما به طرز ناامید کننده ای در پشت زمان محلی استفاده می شود. "
"بله ، گفت :" لوسی despondently.
کدورت از مخالفت در هوا وجود دارد ، اما آیا مخالفت از خودش ،
و یا آقای Beebe ، یا دنیای مد روز در گوشه باد می وزد ، یا باریک
جهان در Tunbridge ولز ، او نمی تواند تعیین.
او سعی کردهاید ، اما به طور معمول او blundered.
خانم بارتلت sedulously را تکذیب کرد disapproving از هر یک ، و افزود : "من هستم
ترس شما پیدا کردن من همدم بسیار افسرده است. "
و دختر دوباره فکر کردم : "من باید خودخواه و یا نامهربان شده اند و من باید بیشتر
مراقب باشید. از آن است که بسیار ناراحت کننده برای شارلوت ،
ضعیف می باشد. "
خوشبختانه یکی از خانم ها کمی قدیمی ، که برای برخی از زمان بوده است بسیار خندان بود
benignly ، در حال حاضر با نزدیک شدن و پرسید که آیا او ممکن است اجازه نشستن که در آن آقای Beebe
نشسته.
اجازه اعطا شده است ، او شروع به پچ پچ به آرامی در مورد ایتالیا ، شیرجه رفتن آن شده بود ،
برای آمدن وجود دارد ، موفقیت لذت بخش غوطه ، بهبود در خواهرش
بهداشت ، ضرورت بستن تخت
پنجره اتاق در شب ، و کاملا تخلیه آب بطری در صبح.
او عهده افراد او agreeably ، و آنها را ، شاید ، بیشتر ارزش
توجه نسبت به گفتمان بالا بر Guelfs و Ghibellines بود که اقدام
tempestuously در انتهای دیگر اتاق.
این یک فاجعه واقعی ، نه صرفا قسمت ، آن شب از... او در ونیز بود ،
هنگامی که او تا به حال در اتاق خواب او چیزی است که بدتر از کک ، هر چند که یک
بهتر از چیز دیگری است.
اما در اینجا شما به عنوان امن به عنوان در انگلستان است. بانوی محترمه Bertolini تا انگلیسی است. "
فقیر لوسی گفت : "با این وجود اتاق ما بوی". "ما ترس از رفتن به رختخواب است."
"آه ، پس شما را به دادگاه نگاه می کنم."
آهی کشید. "اگر فقط آقای امرسون با نزاکت تر بود!
ما تا متاسفم برای شما در شام بود. "" من فکر می کنم او به معنی مهربان باشند. "
خانم بارتلت گفت : "بدون شک او بود ،".
"آقای Beebe به تازگی من چوبکاری برای طبیعت مشکوک من است.
البته ، من برگزاری به حساب پسر عموی من است. "
"البته ، گفت :" بانوی کوچک قدیمی و آنها زمزمه که یکی می تواند بیش از حد
مراقب باشید با یک دختر جوان است. لوسی سعی کردم به نگاه سنگین ، اما نمی توانست
کمک به احساس یک احمق بزرگ.
هیچ کس دقیق با او در خانه بود و یا در تمام رویدادها ، او به حال آن را متوجه نشده است.
"درباره قدیمی آقای امرسون -- من به سختی می دانیم.
نه ، او موقع شناس نیست ، اما آیا تا کنون متوجه شده است که افرادی که کارها را انجام دهیم وجود دارد
که بی نزاکت ترین و در عین حال در همان زمان -- زیبا "؟
"زیبا گفت :" خانم بارتلت ، متعجب و متحیر در کلمه.
"آیا زیبایی و ظرافت همان نیست؟" بنابراین یک نفر باید فکر ، گفت : «از سوی دیگر
بی اراده.
"اما همه چیز آنقدر دشوار است ، من گاهی اوقات فکر می کنم."
او هیچ بیشتر به چیزهایی ادامه ، برای آقای Beebe دوباره ظاهر ، به شدت به دنبال
دلپذیر است.
"دوشیزه بارتلت ،" او گریه ، "همه حق در مورد اتاق.
من خوشحالم.
آقای امرسون صحبت کردن در مورد آن در اتاق سیگار کشیدن ، و دانستن اینکه چه چیزی من ، من
او را تشویق به این پیشنهاد را دوباره. او تا به اجازه من می آیند و از شما بخواهند.
او بسیار خوشحال است. "
: "اوه ، شارلوت ،" گریه لوسی به پسر عموی او ، ما باید اتاق در حال حاضر دارند.
پیر مرد به همان اندازه خوب و مهربان او می تواند باشد. "
خانم بارتلت خاموش بود.
، گفت : "من از ترس" آقای Beebe ، پس از یک وقفه ، "که من فضول شده اند.
من باید برای دخالت من عذرخواهی می کنیم. "عمیقا ناراضی ، او تبدیل به.
تا آن زمان خانم بارتلت پاسخ : "خواسته های خود من ، عزیزترین لوسی ، بی اهمیت
در مقایسه با مال شما.
دشوار خواهد بود در واقع اگر من متوقف کنی که شما را در فلورانس دوست ، وقتی که من
از طریق محبت خود را فقط در اینجا. اگر شما مایل به نوبه خود این آقایان خارج
به اتاق آنها ، من آن را انجام دهد.
آیا شما پس از آن ، آقای Beebe ، مهربانی آقای امرسون که من قبول می کنم پیشنهاد نوع خود ، و به
پس از آن انجام او را به من ، به منظور که من ممکن است او را شخصا تشکر کنم؟ "
او مطرح صدای او را به عنوان او صحبت کرد و آن را در سراسر اتاق نقاشی شنیده شد ، و
خاموش Guelfs و Ghibellines. روحانی ، از درون لعن زن
جنس ، متمایل ، و با پیام او ترک است.
"به یاد داشته باشید ، لوسی ، من به تنهایی هستم در این دخیل دانسته شده است.
من نمی خواهید پذیرش از شما آمده است.
گرانت به من که در تمام حوادث.
آقای Beebe بود و گفت نه عصبی :
"آقای امرسون گیر شده است ، اما در اینجا این است پسرش را به جای آن. "
مرد جوان را در سه بانوان ، که نشسته روی زمین احساس ، gazed
پایین صندلی خود بودند. «پدر من ،" او گفت : "در حمام خود را ، به طوری
تشکر شما می توانید او را شخصی تلقی نکنید.
اما هر پیام شما را به من داده خواهد شد من به او داده می شود به محض این که می آید
از «خانم بارتلت نابرابر به حمام بود.
همه civilities خاردار او آمد چهارم پایان اشتباه برای اولین بار.
جوان آقای امرسون گل یک پیروزی قابل توجه به شوق آقای Beebe و
راز لذت از لوسی.
ضعیف مرد جوان گفت : "خانم بارتلت ، به محض به عنوان او رفته بود.
"خشم چگونه او با پدرش در مورد اتاق است!
این همه او می تواند انجام دهد حفظ مودب است. "
در نیم ساعت یا بیشتر اتاق شما آماده خواهد شد ، گفت : "آقای Beebe.
سپس به دنبال جای متفکرانه در دو عموزاده ، او را به اتاق خود بازنشسته شده است ، به
نوشتن دفتر خاطرات فلسفی خود را.
"اوه ، عزیز!" بانوی کمی قدیمی تنفس و shuddered اگر تمام بادهای آسمان
وارد آپارتمان شده بود.
"آقایان گاهی اوقات متوجه نمی --" صدای او پژمرده دور ، اما خانم بارتلت به نظر می رسید
به درک و مکالمه توسعه یافته ، که در آن آقایان که کاملا نیست
تحقق بخشیدن به بخش اصلی به بازی.
لوسی ، تحقق است یا نه ، به ادبیات کاهش یافته بود.
هندبوک Baedeker به شمال ایتالیا ، او را به حافظه بیشتر متعهد
تاریخ های مهم تاریخ فلورانس.
برای او تعیین شد تا خودش را در روز بعد لذت ببرید.
بنابراین نیم ساعت رخنه کرد سودآوری دور ، و در آخرین خانم بارتلت گل رز با آه ،
و گفت :
"من فکر می کنم در حال حاضر ممکن است سرمایه گذاری. نه ، لوسی ، انجام هم بزنید.
من به حرکت می کند. مباشرت "" چگونه شما انجام دهد را انجام همه چیز ، گفت : "لوسی.
"به طور طبیعی ، عزیز.
این امر من است. "" اما من می خواهم به شما کمک کند. "
"نه ، عزیز." انرژی شارلوت!
و unselfishness او!
بنابراین او تمام زندگی اش را داشتند ، اما در واقع ، در این تور ایتالیا ، او پیشی گرفته
خودش. بنابراین لوسی احساس ، یا کوشید تا احساس.
و در عین حال -- روح سرکش در او بود که تعجب که آیا پذیرش وجود دارد
ممکن است کمتر ظریف و زیبا تر بوده است.
او در تمام حوادث ، اتاق خود را بدون هیچ گونه احساس شادی وارد شده باشد.
"من می خواهم که توضیح می دهند ،" خانم بارتلت گفت : "چرا از آن است که من گرفته اند که بزرگترین
اتاق.
به طور طبیعی ، البته ، من باید آن را به شما داده باشد ، اما من اتفاق می افتد که بدانم از آن
متعلق به مرد جوان ، و من مطمئن بود که مادر شما آن را دوست ندارم. "
لوسی بود سر در گم.
"اگر شما به نفع آن را مناسب تر است را قبول شما باید تحت یک تعهد است
به پدرش نسبت به او. من زن جهان ، در راه کوچک من ،
و من می دانم که در آن چیز منجر به.
با این حال ، آقای Beebe تضمین مرتب سازی بر اساس که آنها نمی خواهند در این تصور است. "
"مادر نمی خواهد ذهن من مطمئن هستم که ، گفت :" لوسی ، اما دوباره به حال حس بزرگتر و
مسائل ناپیدا.
خانم بارتلت تنها آهی کشید و احاطه او را در آغوش حمایت از او خواست
خوب ، شب او را.
داد لوسی احساس مه ، و هنگامی که او به اتاق خود او رسید او باز
پنجره و تنفس هوای شب پاک ، فکر انسان نوع قدیمی که تا به حال
او را قادر به دیدن چراغ رقص در
آرنو و cypresses سن Miniato ، و تپه های پا Apennines ، سیاه
در برابر ماه در حال افزایش است.
خانم بارتلت ، در اتاق خود ، محکم پنجره ، کرکره و درب قفل شده است و
پس از آن یک تور از آپارتمانی که در آن گنجه به رهبری ، و اینکه آیا وجود دارد
هر گونه oubliettes و یا ورودی های مخفی بودند.
در آن زمان بود که او را دیدم ، بیش از دستشویی دوخته ، یک ورق کاغذ که در آن
توجه داشته باشید عظیم scrawled بازجویی شد.
چیزی بیشتر.
"به چه معنی است؟" او فکر کردم ، و او آن را به دقت مورد بررسی قرار توسط نور از
شمع. بی معنی در ابتدا ، آن را به تدریج تبدیل شد
شوم ، نفرت انگیز ، بدفرجام با شر.
او با یک ضربه برای نابود کردن آن ربوده شده بود ، اما خوشبختانه از یاد برد که او تا به حال
حق ندارد به انجام این کار ، از آن باید به اموال جوان آقای امرسون.
بنابراین او آن را unpinned دقت ، و آن را بین دو قطعه از بلاتینگ کاغذ قرار دهید
نگه داشتن آن را برای او پاک.
سپس او به اتمام بازرسی خود را از اتاق ، آهی کشید به شدت با توجه به خود
عادت ، و به رختخواب رفت.